از نظر من فیلم جالبی بود اگه میخواین تنوع بدین پیشنهاد میکنم و یه پایان خیلی شوکه کننده و غیرمنتتظره داشت
فیلمساز سعی دارد فهم فیلم خود را با استفاده از عناصر اصلی روانشناسی تحلیلی کارل یونگ ( پرسونا، آنیما و آنیموس، سایه و خود) به مخاطب بفهماند بر اساس این عناصر تمام اتفاقات ابتدایی فیلم همچون مدرسه، درس خواندن و ارتباط او با دوستش، در واقع همان پرسونا و صورتکی عمومی است که سارا برای خود ساخته و سعی دارد چهره عادی و اجتماعی خود را پشت این نقاب حفظ کند. یونگ اعتقاد دارد که هر مردی جنبه ناخودآگاه زنانه داشته و آن را آنیما می نامد آنیموس جنبه مردانه شخصیت یک زن است. از یک چهارم ابتدای فیلم شخصیتی وارد فیلم می شود به نام جرمی که در همان آزمایشگاه کار می کند و رفته رفته ارتباط عمیقی بین او و سارا ایجاد می شود. جرمی شخصیتی آرام و نرمخو دارد و در مقابل سارا از زمان ورود جرمی به قصه رفتاری تند و خشن (حالت متقابل و تضاد شخصیتی) از خود نشان می دهد. که می توان جرمی و سارا را آنیما و آنیموس یک من واحد دانست. تمام خواب ها و کابوسهای سارا نشان از یک شخصیت معلق است که نشان از فردی در تاریکی و در معرض خطر غرق شدن در باتلاق تصورات آشفته است. این در واقع همان سایه است در مکتب یونگ. اگر سارا بتواند صفات مردانه و زنانه خود را به تعادل برساند در واقع توانسته با جنبه تاریک خود یا همان سایه کنار بیاید. در پایان فیلم سارا با کشتن جرمی در واقع خود را یافته است. البته بدلیل نابود کردن جنبه نرمخو و آرام تبدیل به یک موجود پلید شده و زمانیکه در آینه دندانهای نیش خود را می بیند که همانند دندانهای خوناشام بلند شده به این نکته خود نیز پی می برد. در صحنه های پایانی فیلم پیامکی برای سارا می آید که مشخص می شود او مدتها در کما بوده و این نشان میدهد موبایل پل ارتباطی او با دنیای بیرون است و تصاویر اجسامی سیاه با چشم های نورانی که او می دیده درواقع همان پزشکان معالج او بودند
فیلمساز سعی دارد فهم فیلم خود را با استفاده از عناصر اصلی روانشناسی تحلیلی کارل یونگ ( پرسونا، آنیما و آنیموس، سایه و خود) به مخاطب بفهماند بر اساس این عناصر تمام اتفاقات ابتدایی فیلم همچون مدرسه، درس خواندن و ارتباط او با دوستش، در واقع همان پرسونا و صورتکی عمومی است که سارا برای خود ساخته و سعی دارد چهره عادی و اجتماعی خود را پشت این نقاب حفظ کند. یونگ اعتقاد دارد که هر مردی جنبه ناخودآگاه زنانه داشته و آن را آنیما می نامد آنیموس جنبه مردانه شخصیت یک زن است. از یک چهارم ابتدای فیلم شخصیتی وارد فیلم می شود به نام جرمی که در همان آزمایشگاه کار می کند و رفته رفته ارتباط عمیقی بین او و سارا ایجاد می شود. جرمی شخصیتی آرام و نرمخو دارد و در مقابل سارا از زمان ورود جرمی به قصه رفتاری تند و خشن (حالت متقابل و تضاد شخصیتی) از خود نشان می دهد. که می توان جرمی و سارا را آنیما و آنیموس یک من واحد دانست. تمام خواب ها و کابوسهای سارا نشان از یک شخصیت معلق است که نشان از فردی در تاریکی و در معرض خطر غرق شدن در باتلاق تصورات آشفته است. این در واقع همان سایه است در مکتب یونگ. اگر سارا بتواند صفات مردانه و زنانه خود را به تعادل برساند در واقع توانسته با جنبه تاریک خود یا همان سایه کنار بیاید. در پایان فیلم سارا با کشتن جرمی در واقع خود را یافته است. البته بدلیل نابود کردن جنبه نرمخو و آرام تبدیل به یک موجود پلید شده و زمانیکه در آینه دندانهای نیش خود را می بیند که همانند دندانهای خوناشام بلند شده به این نکته خود نیز پی می برد. در صحنه های پایانی فیلم پیامکی برای سارا می آید که مشخص می شود او مدتها در کما بوده و این نشان میدهد موبایل پل ارتباطی او با دنیای بیرون است و تصاویر اجسامی سیاه با چشم های نورانی که او می دیده درواقع همان پزشکان معالج او بودند