این خیلی بهتر بود. تو تنهایی و شب ببینید که خوب بگرخید. حوصله کنید، قشنگمیشه تهش. تو پارت اول، اصلا شما جادوگر رو نمیبینید، فقط توهماتی که به قربانیها القا میکنه تو فیلم هست، یجور پیش زمینه.مثلا صداهای عجیب غریب، صدای گریه بچه، خنده بچه، اذیت کردن و اینا. کلا قربانیا رو تو یه چرخه زمانی قراره میده. یه توهم. توی این فیلم، که ادامه فیلم قبلیه، دقیقا همونطوره، قربانیا رو بازی میده. و جایی که حس میکنی واقعا یه جادوگری هست، اونجاست که درختا رو میشکنه و صدای شکستن تنه درختا و افتادنشون، تو سکوت شب دلهره و وحشت میندازه به جون افراد. هرکدوم از قربانیا رو یجوری، میکِشه به سمت مرکز جنگل که همون خونه ست، خونه ای که فقط تو چرخه زمانی و توهماتی که جادگره نفرین انداخته به جنگل وجود داره. جوری هدایتشون کرد که یا برن تو اون خونهمتروکه، یا بیرون خونه به هرنحوی کشته بشن. حالا اگه برن تو خونه، دیگه راه برگشتی به بیرون ندارن، یا درها قفلن، یا پنجره ها بسته ان. انگار هی دور خودشون میچرخن، زمان و مکان براشون از دست میره. همش درحال فرارن و این فرار براشون مثل زجر کشیدنه. حتی تونل هم زدن. ینی بازم راهی به بیرون ندارن. همش باید از جادگره فراری باشن و اخرشم بمیرن. حالا جالب اینه، تو فیلم پسره گف، هرکی نگاش کنه میمیره از هیبت وحشتناکی که داره. دقیقا جادوگره همینو میخاد، اینقد قربانیو تو اون خونه دنبال میکنه تا نگاش کنن و بلافاصله میکشتشون. اگر هم رازشو پی ببرن، مثل جیمز که فهمیده بود، و ازش رو بگیرن، جادوگره خودشو جای یکی از دوستاشون، عزیزاشون جا میزنه، توهم اونا رو میندازه تو ذهنشون، مثل جیمز که فکرکرد خواهرش داره باهاش حرف میزنه و یا لیسا که فکر کرد جیمز باهاش میحرفه و نهایتا رو برمیگردونن و تمام. اخرشو خیلی ترسیدم. ببینید.