یک زوج تماس تلفنی نگران کنندهای را نیمه شب از دختر نوجوانشان دریافت میکنند، دختری که بهطور تصادفی با عابری پیاده برخورد کرده است. آنها با عجله سوار ماشین میشوند تا پیش از آنکه افراد دیگری به محل حادثه برسند، خود را به دخترشان برسانند...
قرار نیست با این فیلم جیغ بکشیم یا از جا بپریم؛ {ولی قراره تمام وقت، دلهره و نگرانی در ما رشد کنه (تا پایان)} با دقایقی از پریشونی و سردرگمی ناشی از مسئولیت و بار سنگینِ حمایت از فرزند مواجه هستیم. جداً که پدر و مادر بودن جاده ای طولانی، مواقعی تاریک، پر از اتفاقهای غیر منتظره و پیچیده ست و گاهی یک لغزش و کوتاهی یا با چشم بسته زندگی کردن میتونه سرنوشت فرزندمونو برای همیشه عوض کنه! فیلم پر از اشاره و استعاره ست... بابک انوری قبلا با فیلم های Under the shadow و همچنین I Came By توانمندیش رو در شناخت ترس ها، ضعف ها و هدایت داستان به فروپاشی ذهن مخاطب، اثبات کرده. ببینید و دنبال معانی و اشارات باشید. امیدوارم لذت ببرید.
به نظرم فیلم خیلی خوبی بود برای پایان چند سناریو هست ولی خودم با یکیشون که نظر یه مخاطب خارجیه بیشتر همنظرم اینجا ترجمه حرفاشو به اضافه ایده های خودمو گذاشتم:
آلیس پس از مشاجره با والدینش در مورد بارداریاش، ماشین پدر را برداشت. او برای مصرف مواد مخدر به جنگل رفت و ماشین وی در گودالی گیر کرد. سراسیمه با والدینش تماس گرفت و والدینش برای نجات او به آنجا رفتند. آنها پس از ورود به پیچ چپ، همانطور که چی پی اس ماشین نشان میداد، به جنگل رسیدند. اما از آنجا که جنگل خیلی انبوه و خیلی تاریک بود، با آلیس تصادف کردند. مادر سعی کرد او را از طریق سی پی آر نجات دهد تا جایی که قفسه سینه آلیس دچار شکستگی شد، اما موفق نشد.
پدر تصمیم گرفت بدن او را از جاده بیرون بکشد (با کشیدن لباسهای آلیس). ذهن آنها، از روی احساس گناه، تصمیم به ریست کردن کلیه وقایع گرفت. آنها یحتمل به خانه برگشتند، خوابیدند و با صدای زنگ بیدار شدند. و اون موقع بود که توهمات مشترک آنها شروع شد. آنها سعی کردند با انجام مجدد کاری که اول اشتباه انجام داده بودند از طریق گوشی مدی، وقایع را تکرار کنند. آنها برگشتند اما این بار مسیر متفاوتی را انتخاب کردند. پدر گفت: «میدانم راه این است». او میدانست که نباید وارد پیچ چپ شود، چون اون بار شکست خوردند.
مدی آلیس رو سی پی آر میکند، چون این کاری بود که او امتحان کرده بود. اون حتی میگه «فکر کردم میتونم نجاتش بدم.» پدر پیشنهاد داد که با کشیدن لباسهایش جسد را از کنار جاده دور کنند، چون قبلاً هم همین کار را کرده بود. وقتی آلیس میگوید صورت «دختر» در حال تغییر است، این نشان میدهد که آنها آلیس رو در قیافه دیگه و آدم دیگه قرار دادهاند تا بتوانند همه چیز را از نو شروع کنند یعنی یه جنازه دیگه تو ذهنشون ساختند.
سرنخهای کمکی داخل فیلم: اگه یادتون باشه آلیس اشاره کرد که حدود ساعت 10 شب آنجا بوده، اما الان حدود ساعت 3 صبح است. اگر شام خورده باشند و او با عصبانیت رفته باشد، برای توالی وقایع زمان زیادی گذشته است، اما اگه توی ذهنشون بخوان وقایعو تکرار کنن و ریست کنن، این مقدار کافی به نظر میرسه. تقریباً جایی که قرار بود به چپ بپیچند، آلیس میگه: «میبینمت… چراغهای جلوی ماشینت را میبینم.» چون این دقیقاً همان زمان قبل از تصادفشون با آلیس هست.
احتمالاً مادره یعنی مدی موقعی که به آلیس زدند، رانندگی میکرده و سعی کرد با آمبولانس تماس بگیره، اما پدر میدانست آلیس مرده و نمیخواست اوضاع بدتر شه. مادر به لحاظ روحی حالش بد بود (افسرده، حتی مواد مخدر «سیتالوپرام» هم مصرف میکرد، همانطور که قبلاً نشان داده شد). پدر حاضر بود این را بپذیرد و بگه که هرگز الکل یا مواد مخدر مصرف نکرده، چون اینطوری حکم سبکتر میشد. سرنخ رانندگی مدی اینجاست که چراغهای راهنمای معکوس روی شیشههایشان منعکس شده است.
پدر از سیگار کشیدن مادر متنفر بود، اما در پایان فیلم، او بود که سیگار میکشید. آنها که قبلاً بارها اونجا اردو زده بودند، کمی در مورد فرهنگ عامهش میدونستند و مغزشان از اون به عنوان یک داستان فرار استفاده کرد.
اینکه اون زن و مرده که تلفنی با مدی و شوهرش صحبت میکردند بازیگراشون همون رزمند پایک و متیو رایس بودن (تیتراژ آخر فیلم چک کنید اسما یکیه) هم نشون میده زن و مرده پشت تلفن همون مدی و شوهرش هستند قبل از ریست کردن که یادآوری کنن بهشون دختره مرده (اولش به کنایه میگن زندست و بعدش میگه هممون داستانهایی میسازیم)
آخرین جمله کارآگاه هم اینه که مگه میشه سرزنششون کرد اینم باز نشون میده که اونا کشتن بچه هه رو و چون دچار توهم شدند میگه نمیشه سرزنششون کرد.
آقای انوری کارگردان فیلم ترسناک under the shadow هم بودن و اون خیلی فیلم ترسناک موفقی بود بخصوص برای ما دهه شصتی ها.اما تو این فیلمش دیگه تهه داستان خیلی باز موند و حتی نظرات خارجی رو هم میخوندم همه شاکی بودن که دیگه این حجم از ابهام اسمش "پایان باز" نیست و بیشتر مخاطب ها رو عصبی کرده تا اینکه تو فکر فرو ببره. من پیشنهتد نمیکنم ببینید. ربطی به ژانر ترشناک هم نداره. اما اون فیلم قبلیش که بالا نوشتم واقعا خوف داشت
با اینکه اسپویلر زدم اگر کسی اتفاقی دستش رو متن خورده میتونه بقیه رو نخونه.......متوجه نمیشم آخرش همه چیز رو گفته بودن و پلیس فکر کرده بود اینها چون تو شوک بودن دارن همینجوری میگن؟ یا هنوز داشتن فکر میکردن اگر حقیقت ر بگن پای دخترشون و خودشون که پلیس خبر نکردند گیره؟ آخه دیگه دخترشون مرده دیگه چه فرقی میکنه اشکار شدن حقیقت... مکالمه ها مگه ضبط نمیشه؟ نمیشه بگن ضبط چند ساعت مکالمه اخیر رو دربیارن؟
آلیس پس از مشاجره با والدینش در مورد بارداریاش، ماشین پدر را برداشت. او برای مصرف مواد مخدر به جنگل رفت و ماشین وی در گودالی گیر کرد. سراسیمه با والدینش تماس گرفت و والدینش برای نجات او به آنجا رفتند. آنها پس از ورود به پیچ چپ، همانطور که چی پی اس ماشین نشان میداد، به جنگل رسیدند. اما از آنجا که جنگل خیلی انبوه و خیلی تاریک بود، با آلیس تصادف کردند. مادر سعی کرد او را از طریق سی پی آر نجات دهد تا جایی که قفسه سینه آلیس دچار شکستگی شد، اما موفق نشد.
پدر تصمیم گرفت بدن او را از جاده بیرون بکشد (با کشیدن لباسهای آلیس). ذهن آنها، از روی احساس گناه، تصمیم به ریست کردن کلیه وقایع گرفت. آنها یحتمل به خانه برگشتند، خوابیدند و با صدای زنگ بیدار شدند. و اون موقع بود که توهمات مشترک آنها شروع شد. آنها سعی کردند با انجام مجدد کاری که اول اشتباه انجام داده بودند از طریق گوشی مدی، وقایع را تکرار کنند. آنها برگشتند اما این بار مسیر متفاوتی را انتخاب کردند. پدر گفت: «میدانم راه این است». او میدانست که نباید وارد پیچ چپ شود، چون اون بار شکست خوردند.
مدی آلیس رو سی پی آر میکند، چون این کاری بود که او امتحان کرده بود. اون حتی میگه «فکر کردم میتونم نجاتش بدم.» پدر پیشنهاد داد که با کشیدن لباسهایش جسد را از کنار جاده دور کنند، چون قبلاً هم همین کار را کرده بود. وقتی آلیس میگوید صورت «دختر» در حال تغییر است، این نشان میدهد که آنها آلیس رو در قیافه دیگه و آدم دیگه قرار دادهاند تا بتوانند همه چیز را از نو شروع کنند یعنی یه جنازه دیگه تو ذهنشون ساختند.
سرنخهای کمکی داخل فیلم: اگه یادتون باشه آلیس اشاره کرد که حدود ساعت 10 شب آنجا بوده، اما الان حدود ساعت 3 صبح است. اگر شام خورده باشند و او با عصبانیت رفته باشد، برای توالی وقایع زمان زیادی گذشته است، اما اگه توی ذهنشون بخوان وقایعو تکرار کنن و ریست کنن، این مقدار کافی به نظر میرسه. تقریباً جایی که قرار بود به چپ بپیچند، آلیس میگه: «میبینمت… چراغهای جلوی ماشینت را میبینم.» چون این دقیقاً همان زمان قبل از تصادفشون با آلیس هست.
احتمالاً مادره یعنی مدی موقعی که به آلیس زدند، رانندگی میکرده و سعی کرد با آمبولانس تماس بگیره، اما پدر میدانست آلیس مرده و نمیخواست اوضاع بدتر شه. مادر به لحاظ روحی حالش بد بود (افسرده، حتی مواد مخدر «سیتالوپرام» هم مصرف میکرد، همانطور که قبلاً نشان داده شد). پدر حاضر بود این را بپذیرد و بگه که هرگز الکل یا مواد مخدر مصرف نکرده، چون اینطوری حکم سبکتر میشد. سرنخ رانندگی مدی اینجاست که چراغهای راهنمای معکوس روی شیشههایشان منعکس شده است.
پدر از سیگار کشیدن مادر متنفر بود، اما در پایان فیلم، او بود که سیگار میکشید. آنها که قبلاً بارها اونجا اردو زده بودند، کمی در مورد فرهنگ عامهش میدونستند و مغزشان از اون به عنوان یک داستان فرار استفاده کرد.
اینکه اون زن و مرده که تلفنی با مدی و شوهرش صحبت میکردند بازیگراشون همون رزمند پایک و متیو رایس بودن (تیتراژ آخر فیلم چک کنید اسما یکیه) هم نشون میده زن و مرده پشت تلفن همون مدی و شوهرش هستند قبل از ریست کردن که یادآوری کنن بهشون دختره مرده (اولش به کنایه میگن زندست و بعدش میگه هممون داستانهایی میسازیم)
آخرین جمله کارآگاه هم اینه که مگه میشه سرزنششون کرد اینم باز نشون میده که اونا کشتن بچه هه رو و چون دچار توهم شدند میگه نمیشه سرزنششون کرد.