در مورد یک گربه منزوی است که وقتی خانهاش در اثر سیلی بزرگ ویران میشود، پناهگاهی در یک قایق پر از گونههای مختلف حیوانات پیدا میکند و مجبور است علیرغم تفاوتهایشان با آنها همکاری کند.
کسایی که stray رو بازی کردن عاشق این انیمیشن میشن. عالی بود من که لذت بردم❤️ با هندزفری ببینید که حسابی لذت ببرید
پاسخ
۰
۱
۰
امتیاز ۱۰ از ۱۰
۳ ماه پیش
majidalibakhshi33
انیمیشن خیلی جذاب و پر رنگ و لعابی بود. یه جورایی انگار طوفان نوح بود از یه زاویه دیگه. سیل برق آسا و حجم زیاد آب و اخر فیلم فروکش کردن یکهویی آب. روح داشتن حیوانات و نزدیک شدنشون به هم
پاسخ
۰
۳
۰
۳ ماه پیش
NimaamiN
این اثر قدرت ارتباط رو نشون میده. (دوستی)
"Flow"، آخرین اثر *گینتس زیلبالودیس*، کارگردان اهل لتونی، از آن دسته فیلمهای نادری است که از نیاز به دیالوگ فراتر میرود و مستقیماً با روح انسان سخن میگوید. با تصاویری خیرهکننده و روایتی که انسانیت را در دنیایی عاری از انسانها به نمایش میگذارد، این فیلم گواهی بر قدرت سینما در روایت داستانهای جهانی است.
داستان فیلم، گربه سیاهی را دنبال میکند که بهعنوان تنها بازمانده در سیارهای پساانسانی به تصویر کشیده شده؛ سیارهای که گویی در حال بهبود از زخمهای انسانیت است. سفر این گربه هم فیزیکی است و هم نمادین: او باید امنیت جزیرهای را که با یادبودهای پوسیده و خرابههای غرقشده علامتگذاری شده، ترک کند و سفری برای همکاری و خودشناسی را آغاز کند. تماشای این گربه در مسیرش، تجربهای مراقبهگونه و بصری هیپنوتیزمکننده است، جایی که زیلبالودیس صحنههایی خلق میکند که بین تأمل آرام و تنش واقعی نوسان دارند.
یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم در انیمیشن استایلایز شده آن نهفته است. برخلاف واقعگرایی بیش از حد که اغلب در تولیدات هالیوودی دیده میشود، "Flow" سبک بصریای را در پیش میگیرد که عناصر طبیعی را با هنر گرافیکی ترکیب میکند. بازی نور با بافتهای آب، شاخوبرگها و موی حیوانات، تأثیری رؤیاگونه و در عین حال ملموس ایجاد میکند. این رویکرد، مخاطب را در دنیای فیلم غوطهور میسازد، بدون اینکه احساس شبیهسازی تحمیلی از واقعیت ایجاد کند. هر صحنه مانند یک نقاشی زنده است، با دقت فراوان ترکیب شده و در عین حال حس شگفتی خودجوش را حفظ میکند.
از نظر روایت، فیلم سادگیای شبیه به افسانههای کلاسیک دارد. استعاره مرکزی-نیاز به کنار گذاشتن خودمحوری و پذیرش جمعگرایی-بهطور ظریف در طول داستان تنیده شده است. وقتی حیوانات دیگری مثل کاپیبارای خوابآلود، لابرادور خوشبین، و لمور بیقرار به گربه در قایقش میپیوندند، سفر به کاوشی در باب همزیستی تبدیل میشود. هر شخصیت بهگونهای انیمیشن شده که ویژگیهای منحصربهفردشان را منعکس کند؛ از کنجکاوی تیز گربه گرفته تا حضور فرماندهگونه پرندهای عظیم. تعاملات آنها - چه در حرکات ظریفی مثل اشتراک غذا و چه در لحظات تنش - هسته احساسی داستان را شکل میدهد.
"Flow" با انتخاب روایت بدون دیالوگ، گامی جسورانه برمیدارد. این انتخاب، در بیشتر موارد تجربه سینمایی را تقویت میکند. اگرچه ممکن است این رویکرد شدت احساسی برخی صحنهها را کمی کاهش دهد، اما جهانی بودن داستان را برجسته کرده و به تصاویر اجازه میدهد که در مرکز توجه قرار گیرند. نمادگرایی فیلم، مانند تصویر تکرارشونده انعکاس حیوانات روی آب، هم درخشان و هم قابلدسترس است؛ تفاسیر مستقیم ارائه میدهد و در عین حال مخاطب را به کاوش عمیقتر دعوت میکند.
موسیقی متن، که زیلبالودیس با همکاری ریهاردز زالوپه ساخته است، یکی دیگر از عناصر برجسته فیلم است. این موسیقی مینیمال و فضاساز، بهطور کامل با جزئیات غنی صحنههای صوتی فیلم هماهنگ است. استفاده پراکنده از موسیقی، بهجای همراهی مداوم، تأثیر سکوت را تقویت کرده و تجربهای عمیق و مراقبهگونه خلق میکند.
در نهایت، "Flow" مراقبهای است درباره ارتباط ما با دنیای طبیعی و یکدیگر. بدون کلمات، اهمیت دیدن خود بهعنوان بخشی از چیزی بزرگتر و پذیرش این واقعیت را منتقل میکند که تأثیر ما بر جهان با نحوه تعامل ما با آن و دیگران شکل میگیرد. در مواجهه با آیندهای نامعلوم پر از بحرانهای آبوهوایی و چالشهای وجودی، "Flow" پیامی امیدوارکننده ارائه میدهد: زندگی ادامه دارد، سازگار شده و مانند رودخانهای که میان سنگها راه جدیدی پیدا میکند، جریان مییابد.
این فیلم نیازمند صبر و تفکر است، اما بهسخاوت، کسانی را که اجازه میدهند خود را در جریان آن رها کنند، پاداش میدهد. این اثری است که نهتنها باید تماشا شود، بلکه باید احساس شود؛ اثری که بهترین ویژگیهای ما بهعنوان انسان را منعکس میکند.
مشاهده بیشترمشاهده کمتر
پاسخ
۰
۳
۱
امتیاز ۹ از ۱۰
۳ ماه پیش
راضیه مختاری
یعنی چی داستانو نفهمیدین، داستان واضح بود و خیلی هم زیبا روایت شده بود، بدون کلمات. مشخصه اتفاقی برای انسانها افتاده و به یه حالت آخرالزمانی تمدنها از بین رفتن، شاید آدما مثل اون پرندههه ناپدید شدن…
پاسخ
۰
۲
۰
۶ ماه پیش
maryam20
منم متوجه نشدم هدف چی بود ولی گربه باهوشی بود :)
پاسخ
۰
۰
۲
امتیاز ۵ از ۱۰
۶ ماه پیش
علی اصغر پوریان
من فقط چون گربه دوست دارم نکاه کردم. من که چیزی نفهمیدم از داستان. بیشتر برای سرگرم شدن خوب هست و نحوه زندگی گربه ها
"Flow"، آخرین اثر *گینتس زیلبالودیس*، کارگردان اهل لتونی، از آن دسته فیلمهای نادری است که از نیاز به دیالوگ فراتر میرود و مستقیماً با روح انسان سخن میگوید. با تصاویری خیرهکننده و روایتی که انسانیت را در دنیایی عاری از انسانها به نمایش میگذارد، این فیلم گواهی بر قدرت سینما در روایت داستانهای جهانی است.
داستان فیلم، گربه سیاهی را دنبال میکند که بهعنوان تنها بازمانده در سیارهای پساانسانی به تصویر کشیده شده؛ سیارهای که گویی در حال بهبود از زخمهای انسانیت است. سفر این گربه هم فیزیکی است و هم نمادین: او باید امنیت جزیرهای را که با یادبودهای پوسیده و خرابههای غرقشده علامتگذاری شده، ترک کند و سفری برای همکاری و خودشناسی را آغاز کند. تماشای این گربه در مسیرش، تجربهای مراقبهگونه و بصری هیپنوتیزمکننده است، جایی که زیلبالودیس صحنههایی خلق میکند که بین تأمل آرام و تنش واقعی نوسان دارند.
یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم در انیمیشن استایلایز شده آن نهفته است. برخلاف واقعگرایی بیش از حد که اغلب در تولیدات هالیوودی دیده میشود، "Flow" سبک بصریای را در پیش میگیرد که عناصر طبیعی را با هنر گرافیکی ترکیب میکند. بازی نور با بافتهای آب، شاخوبرگها و موی حیوانات، تأثیری رؤیاگونه و در عین حال ملموس ایجاد میکند. این رویکرد، مخاطب را در دنیای فیلم غوطهور میسازد، بدون اینکه احساس شبیهسازی تحمیلی از واقعیت ایجاد کند. هر صحنه مانند یک نقاشی زنده است، با دقت فراوان ترکیب شده و در عین حال حس شگفتی خودجوش را حفظ میکند.
از نظر روایت، فیلم سادگیای شبیه به افسانههای کلاسیک دارد. استعاره مرکزی-نیاز به کنار گذاشتن خودمحوری و پذیرش جمعگرایی-بهطور ظریف در طول داستان تنیده شده است. وقتی حیوانات دیگری مثل کاپیبارای خوابآلود، لابرادور خوشبین، و لمور بیقرار به گربه در قایقش میپیوندند، سفر به کاوشی در باب همزیستی تبدیل میشود. هر شخصیت بهگونهای انیمیشن شده که ویژگیهای منحصربهفردشان را منعکس کند؛ از کنجکاوی تیز گربه گرفته تا حضور فرماندهگونه پرندهای عظیم. تعاملات آنها - چه در حرکات ظریفی مثل اشتراک غذا و چه در لحظات تنش - هسته احساسی داستان را شکل میدهد.
"Flow" با انتخاب روایت بدون دیالوگ، گامی جسورانه برمیدارد. این انتخاب، در بیشتر موارد تجربه سینمایی را تقویت میکند. اگرچه ممکن است این رویکرد شدت احساسی برخی صحنهها را کمی کاهش دهد، اما جهانی بودن داستان را برجسته کرده و به تصاویر اجازه میدهد که در مرکز توجه قرار گیرند. نمادگرایی فیلم، مانند تصویر تکرارشونده انعکاس حیوانات روی آب، هم درخشان و هم قابلدسترس است؛ تفاسیر مستقیم ارائه میدهد و در عین حال مخاطب را به کاوش عمیقتر دعوت میکند.
موسیقی متن، که زیلبالودیس با همکاری ریهاردز زالوپه ساخته است، یکی دیگر از عناصر برجسته فیلم است. این موسیقی مینیمال و فضاساز، بهطور کامل با جزئیات غنی صحنههای صوتی فیلم هماهنگ است. استفاده پراکنده از موسیقی، بهجای همراهی مداوم، تأثیر سکوت را تقویت کرده و تجربهای عمیق و مراقبهگونه خلق میکند.
در نهایت، "Flow" مراقبهای است درباره ارتباط ما با دنیای طبیعی و یکدیگر. بدون کلمات، اهمیت دیدن خود بهعنوان بخشی از چیزی بزرگتر و پذیرش این واقعیت را منتقل میکند که تأثیر ما بر جهان با نحوه تعامل ما با آن و دیگران شکل میگیرد. در مواجهه با آیندهای نامعلوم پر از بحرانهای آبوهوایی و چالشهای وجودی، "Flow" پیامی امیدوارکننده ارائه میدهد: زندگی ادامه دارد، سازگار شده و مانند رودخانهای که میان سنگها راه جدیدی پیدا میکند، جریان مییابد.
این فیلم نیازمند صبر و تفکر است، اما بهسخاوت، کسانی را که اجازه میدهند خود را در جریان آن رها کنند، پاداش میدهد. این اثری است که نهتنها باید تماشا شود، بلکه باید احساس شود؛ اثری که بهترین ویژگیهای ما بهعنوان انسان را منعکس میکند.