علمی‌و‌تخیلی

چهار هفته پس از منتشر شدن ویروسی لاعلاج و عجیب در انگلستان، تعداد اندکی از بازماندگان سعی در یافتن سرپناهی برای خود دارند...

۲۸ هفته بعد ، فیلمی ترسناک و علمی تخیلی محصول سال ۲۰۰۷ به کارگردانی خوان کارلوس فرسنادیو می‌باشد. داستان این فیلم درباره‌ی یک ویروس کاملا ناشناخته می‌باشد که بعد از پخش شدن صدمات و خسارات زیادی وارد می‌کند. به همین منظور سربازانی آموزش دیده و حرفه‌ای وارد عمل می‌شوند و شروع به پاکسازی این ویروس می‌کنند. اما…

دانشمندی در زمان گذشته به دام افتاده و جانش در خطر است، او باید قبل از دیر شدن راهی برای بازگشت به آینده پیدا کند...

بعد از یک تصادف در آزمایشگاه و انتشار ویروسی خطرناک، دو مامور امنیتی باید با صد ها نفر از افرادی که در آزمایشگاه کار میکردند و اکنون به جانورانی ترسناک تبدیل شده اند، مبارزه کنند...

آلیس همچنان به همراه یک جنبش مقاومت جدید در مقابل نیرو های شرکت آمبرلا و همینطور مرده های متحرک که تمام دنیا را گرفته اند، میجنگد...

آلیس که همچنان به دنبال نابود کردن تشکیلات آمبرلا است با گروهی از بازماندگان همراه میشود که به دنبال رسیدن به یک مکان امن مشهور به آرکدیا هستند...

گروهی از بازماندگان راکون سیتی در صحرای نوادا در حال حرکتند و سعی دارند خود را به آلاسکا برسانند. آلیس به این گروه ملحق میشود...

آلیس در راکون سیتی بیدار میشود و در میابد که زامبی ها همه جا هستند و تمام شهر آلوده شده است. او با کمک جیل ولنتاین و کارلوس اولیورا باید راهی برای خارج شدن از شهر بیابد، زیرا قرار است تمام شهر با یک موشک هسته ای منهدم شود...

داستان فیلم که آخرین قسمت از سری فیلم های رزیدنت اویل می باشد در مورد آخرالزمانی است که به وقوع پیوسته و آلیس پس از اتفاقی که در جریان قسمت قبلی رخ داد اکنون به همراه کلار ردفیلد و کریس ردفیلد میخواهند پروژه های جدیدی که توسط شرکت آمبرلا توسعه یافته اند را برای همیشه نابود کنند و جهان را خالی از هرگونه فعالیت بیولوژی کنند، اما آلبرت وسکر دوباره در این راه مقابله میکند...

تیم های جاسوسی فوق العاده ای به دنیا می آیند . بزرگترین و خنده دار ترین پرندگان جاسوس جهانی یعنی کاپیتان، کوالسکی، ریکو را در این انیمیشن مشاهده کنید …

دکتر “بروس بنر” بخاطر تماس اشتباهی با اشعه گاما، هرگاه که ضربان قلبش بالا میرود، تبدیل به یک غول سبز خشمگین می شود. در همین حال یک سرباز نیز از همین تکنولوژی استفاده می کند تا با او مقابله کند…

بروس بنر، یک محقق ژنتیک با گذشته‌ای غم انگیز، بخاطر یک بیماری هر موقع که خشمگین میشود به یک غول سبز بزرگ خشمگین تبدیل میشود…

شیکاگو، سال 2035. روبات ها در همه جا به عنوان کارگر یا پیشخدمت به کار گرفته شده اند. در حالی که به سه قانون روباتی پای بند هستند که ظاهرا باعث می شود به آدم ها لطمه ای نزنند. تا این که کارآگاه ویژه ی جنایی به نام دل اسپونز به شدت به روبات ها شک می کند و سرانجام رو در روی روباتی به نام سانی می شود که تکامل پیدا کرده و به ضوابط سه قانون روباتی پای بند نیست…

الکس جی مورفی (Joel Kinnaman) پلیس وظیفه شناسی است که در حین انجام یک ماموریت مهم تا آستانه مرگ پیش می رود. دانشمندان با همکاری اداره پلیس، با انجام یک عمل جراحی بی نظیر مانع از مرگ وی شده و بخش اعظم بدن وی را با کمک آهن آلات مرمت می کنند. آلکس مورفی پس از بهبودی، تبدیل به موجودی نیمه آهن و نیمه انسان می شود و قدرت تازه ای کسب می کند.

پلیس آهنی یک روز دیگر را شروع میکند، و باید جلوی توسعه دهندگانی بایستد که میخواهند بی رحمانه برخی افراد را از از زمین خود خارج کنند.

شرکت او سی پی (OCP) با کاهش عمدی حقوق نیروی پلیس و اعتصاب آنها سعی بر این دارد تا با زیرفشار قرار دادن دولت، آنان را وادار به تخریب شهر دیترویت کرده تا OCP بتواند شهر جدید خود را بنا کند. با اعتصاب نیروی پلیس شهر دیترویت به هرج و مرجی تمام عیار دچار شده است، فردی به نام «کین» مادهٔ مخدر تازه‌ای به نام نوک (Nuke) را ابداع کرده است و بیش از نیمی از مردم شهر را معتاد آن کرده است. در شرکت OCP زنی به نام دکتر جولیت فاکس سعی بر جلب کردن دیدگاه مدیرعامل شرکت برای متوقف کردن پلیس آهنی و جایگزینی آن با ربات تازه‌ای به نام «پلیس آهنی 2» را دارد. گویی فقط یک نفر می‌تواند به اوضاع سروسامان دهد و آن پلیس آهنی است

آینده ای نه چندان دور. شهر جنایت زده ی دیترویت را در واقع سران یک «شرکت» اداره می کنند. با نظارت «ریچارد جونز» (کاکس)، معاون اداره پلیس، طرح ساخت نوعی روبات برای مبارزه با جنایت های مهارناپذیر خیابانی به انجام می رسد و خیلی زود هنگامی که یکی از ماموران پلیس به نام «الکس مورفی» (ولر) به دست گروهی از جنایتکاران به رهبری «بادیکر» (اسمیت) به قتل می رسد، «مورتن»، فرصت پیدا می کند تا ادعایش را عملی کند.

یک سرباز که در نبرد با بیگانه های فضایی قرار دارد، در میابد که آخرین روز حضور او در جنگ مدام پشت سر هم تکرار می شود. او از این مساله برای بهبود بخشیدن به مهارت هایش در جنگ بهره می برد…

داستان مردی را روایت می کند که عاشق زنی می شود که در دنیایی موازی دنیای او زندگی میکند و سعی میکند تا راهی برای رسیدن به او پیدا کند…

بعد از داستان انتقام جویان تمامی آنها دور هم جمع می شوند تا از این پیروزی خود جشن بگیرند و دانشمند استارک قصد دارد تا با استفاده از قدرت عصای لوکی سیستمی را راه اندازی کند تا بتواند دنیا را متحول کند اما این سیستم به خوبی عمل نمی کند و جشن انتقام جویان را خراب می کند و ...

داستان درباره سازمانی به نام شیلد است. زمانی که این سازمان می خواهد تا با استفاده از یک سنگ که گوهر فضا نام دارد دریچه ای به سوی دنیا های دیگر باز کند لوکی (پسر اودین) به سراغشان می آید و تمامی تاسیسات آنها را نابود می کند بعد از این کار رییس سازمان شیلد به تمامی نیرو های خود آماده باش می دهد و تمامی قهرمان های دنیا را برای مقابله با لوکی جمع می کند ولی ...

در قسمت سوم فیلم ، بِلِید باید به گروهی ملحق شود تا با کمک آنها بتواند ، دراکولا ، حریف بسیار قوی و نهایی خود را شکست دهد و…

در قسمت دوم فیلم ، بِلِید مبارزی شجاع ، باید با خون‌آشامی مقابله کند که دیگر خون‌آشام ها را به قتل می رساند و…

مردی به نام بلید که دارای قدرت های ماوراء طبیعی هست، باید به محافظت از بشریت، در برابر خون آشام ها بپردازد...