Turkish

زینب که یه زندگی معمولی داره، در روز تولدش کیسه‌ای پر از پول پیدا میکنه و این تمام زندگیشو تغییر میده. زینب که میخواد با استفاده از این پول خودش رو به یه خونواده‌ی ثروتمند بچسبونه و برای این کار خانواده کوکسال رو انتخاب میکنه ولی خیلی زود متوجه میشه ورود به جامعه ثروتمندها به سادگیِ داستان پریان نیست…

یامان که در یکی از محله های حومه استانبول زندگی می کند، به همراه برادرش کنان به دلیل سرقت ماشین توسط برادرش در پمپ بنزین دستگیر و به زندان می افتد...

در تلاش ناامیدانه برای کمک به پسرش، ربیه کورناز، زن خانه‌دار و مادری مهربان از برمن، به پلیس مراجعه می‌کند، ماجرا را به مقامات اطلاع می‌دهد و تقریباً از ناتوانی آن‌ها ناامید می‌شود اما در نهایت...

تقدیر، سرنوشت لونت که یک سکولار طرفدار آتاترک است و مریم که در محیط یک فرقه‌ی متعصب زندگی می‌کند را به همدیگر گره می‌زند. در این سریال خواهیم دید که با وجود تفاوت‌های عقیدتی و فکری، وقتی بحث اولاد مطرح باشد، پدر و مادرها چقدر می‌توانند قدرت متحدسازی قدرتمندی داشته باشند…

در یک شهر کوچک ترکیه دو شاعر جوان سعی در زنده ماندن و زندگی کردن دارند در حالی که اشعار آن ها دیگر جذابیتی ندارد.

خلیل‌ابراهیم وقتی بچه بود بخاطر دشمنی خونی، پدرش را از دست داده و به اجبار راهی استانبول می‌شود ولی بیست سال بعد بعنوان یک جوان خوشتیپ و قوی به زادگاهش کارادنیز باز می‌گردد. آن جا با دختری به اسم یاسمین که دوستش دارد ازدواج می‌کند و زندگی جدیدش را تشکیل می‌دهد ولی اتفاقاتی که می‌افتد اجازه این کار را نمی‌دهد و خلیل‌ابراهیم وارد مسیر انتقام می‌شود ولی زندگیش با دیدن زینب که عضوی از خانواده‌ی لتوهاست، به کلی تغییر می‌کند…

زندگی اسرا پس از خبری که در روزنامه مشاهده میکنه، وارونه میشه. شوهر سابقش (اوزان) که یک سال پیش از هم جدا شدن، صاحب یه شرکت میلیون دلاری شده. اسرا تصمیم میگیرد دوباره اوزان را عاشق خود کند و باعث ترمیم قلب شکسته او شود، به همین دلیل وارد شرکت اوزان میشود و میخواهد اونجا استخدام شود…

یاووز، یک سرباز ترک، و بهار، یک غیرنظامی، در یک حمله تروریستی در استانبول گرفتار می‌شوند. یاووز پس از از دست دادن نامزدش، به روستای خود بازمی‌گردد در حالی که بهار برای بازگرداندن یک وسیله شخصی او را تعقیب می‌کند.

زندگی پسر جوانی به نام یامان که به همراه دوستانش در خیابان‌ها بزرگ می‌شود، در حالی که با چالش‌های بقا روبرو هستند.

این سریال داستان 6 خواهر و برادری را روایت می‌کند که همزمان هم پدر و هم مادر خود را از دست دادند و با وجود تمام فلاکت‌هایی که سرشان می‌آید تمام سعیشان را می‌کنند تا کنار هم بمانند….

این سریال همراه با زندگی سلطان محمد فاتح، به دوره‌های مهمی از زندگی ایوب‌الانصاری که از چهره‌های برجسته عالم اسلام است می‌پردازد…

این سریال داستان یک خانواده از هم پاشیده که تلاش می‌کنند دوباره کنار هم جمع شوند را به‌ طور احساسی و تاثیرگذار به نمایش می‌گذارد. برادر و خواهری که بعد از یک حادثه ناخوشایند به یتیم‌خانه فرستاده شده بودند، بعد از این که در یک دورهمی خانوادگی با واقعیت‌هایی روبرو شدند، به یکباره چشم باز می‌کنند و می‌بینند در یک زندگی و مدرسه‌ی لوکس هستند که اصلا به آن عادت ندارند ولی سازگاری با این محیط جدید و سر و سامان دادن به تکه‌های شکسته زندگی و یادگیری دوباره مفهوم خانواده، اصلا کار آسانی نخواهد بود…

کنعان گنجر برای گسترش کسب‌وکار خود به تجارت اسلحه روی می‌آورد و برای اطمینان از موفقیت کارش، با رئیس پلیس چتین همکاری می‌کند. یکی از افراد کنعان به نام جلال که می‌خواهد کارگاه اوستا الیاس را به عنوان انبار استفاده کند، پاسخ منفی اوستا الیاس را نمی‌پذیرد و او را می‌کشد. علی که زندگی‌اش تحت تأثیر این حمله قرار گرفته، به دنبال کشف حقیقت می‌رود و به یک شاهد می‌رسد، اما قبل از اینکه بتواند با او صحبت کند، شاهد توسط افراد جلال کشته می‌شود. علی که این اتفاق را می‌بیند، تلاش می‌کند یکی از قاتلان را به حرف بیاورد، اما توسط سایر افراد جلال به شدت کتک می‌خورد و در وسط خیابان رها می‌شود. از اینجا یک قهرمان متولد می‌شود…

در این سریال به طور عمیق به مفاهیم قدرت، جاه‌طلبی، عشق و خیانت پرداخته خواهد شد. این سریال به طور تاثیرگذاری سقوط کنعان باران از قله و تغییرات ایجاد شده در زندگی افراد پس از این سقوط را به تصویر خواهد کشید…

“داستان ما” قصه ی زندگی یه دختر به اسم فیلیزه که تو یکی از محله های پایین شهر با خونوادش زندگی میکنه و یه جورایی انگار نقش مادر خونواده رو داره و از وقتی مادرشون ولشون کرده و رفته از خواهر و برادراش مراقبت میکنه. با اینکه پدرش یه دائم الخمره و همیشه مسته بدون این که از زندگیش خسته شه به خونوادش رسیدگی میکنه. یهو یه پسر خوشتیپ به اسم باریش وارد زندگی فیلیز میشه.

مرد ثروتمند و بی‌پروایی به نام اشرف، اسیر عشقی ناشناخته می‌شود. او با نیسان، نوازنده جوانی که قلبش را به تپش می‌اندازد، آشنا می‌شود.

چهار دانشجوی رشته دندان‌پزشکی پس از پایان امتحانات تصمیم می‌گیرند با انجام یک آیین احضار روح، کمی تفریح کنند. آن‌ها با استفاده از یک کتاب قدیمی جادوی سیاه، به‌طور ناخواسته موجودی افسانه‌ای و شیطانی را از بُعدی دیگر فرا می‌خوانند...

دو برادر با شخصیت های متضاد - گنی ، یک دانشجوی اختصاصی و شهروند مدل ، و کوزی ، خواهر و برادر جوان او - در حالی که طبیعت مخالف آنها باعث ایجاد تنش مداوم می شود ، به چالش های زندگی می پردازند.

داستان از کودکی دیلا و کوزگون آغاز می شود. پدر هر دو مامور پلیس هستند، اما روزی پدر دیلا به پدر کوزگون خیانت می کند و باعث می شود پدر کوزگون به زندان بیفتد. پس از گذشت 20 سال، کوزگون با هویت جدیدی به شهر باز می گردد تا انتقام پدرش را بگیرد...

دفنه، دختری فقیر است که برای پرداخت بدهی برادرش مجبور می شود پیشنهادی غیر منتظره را بپذیرد، او باید عمر، یک طراح کفش ثروتمند را عاشق خود کند و با او ازدواج کند...

دو برادر خواننده که با هم کدورت دارند، با خودروی قدیمی پدر مرحومشان سفری را آغاز می‌کنند تا وصیت او را اجرا کنند: آواز خواندن در یک عروسی در ارلا.

اتفاقات این سریال در مرز های ترکیه در سال 2014 رخ می دهد. جایی که دولت ترکیه با یکی از خطرناک ترین تهدیدات تاریخ مواجه می شود و تیمی از کماندو های خود را برای انجام عملیات به آنجا می فرستد.

ارکین، در اواسط 30 سالگی، تنها زندگی می کند. او نگهبان فانوس دریایی است. یک روز ارکین که با بدهی های وام سر و کار دارد، خبر مرگ پدربزرگش را که در خانه سالمندان زندگی می کند، دریافت می کند.

وقتی زنی جوان در استانبول ناپدید می‌شود، یک نویسنده سرخورده درگیر زنجیره‌ای مرگبار از اتفاقات می‌شود، در حالی که به دنبال یافتن او و یک داستان خوب است.