Daisuke Ono

ریوما تاکه‌بایاشی در سن 39 سالگی پس از یک زندگی فقیرانه در خواب می‌میرد. سه تن از خدایان به او فرصت زندگی مجدد را در دنیای افسانه ای می دهند، جایی که فقط خوش باشد و لذت ببرد.

داستان این سریال درباره پسر جوانی به نام شیل می باشد که والدینش را در یک آتش سوزی مشکوک از دست می دهد. او سپس قسم می‌خورد که انتقام خانواده‌اش را بگیرد و به همین دلیل در لحظه احضار شیطان با او قراردادی می‌بندد که در قبال روح خود، شیطان تمامی خواسته‌های او را انجام دهد تا بتواند انتقام خانواده‌اش را بگیرد. شیطان خود را با اسم سباستین «Sebastian» معرفی می‌کند و ستاره‌ای پنج پر جادویی در چشم شیل ظاهر می‌شود. سباستین به شیل راه و روش‌های اقتصاد و… می‌آموزد تا شیل بتواند در راه خویش موفق شود.

کاجیکا بورن‌ورث، تنها دختر هری بورن‌ورث، سرمایه‌دار محترم و بانفوذی ست که قدرت دگرگون کردن دنیا را در دست دارد. زمانی که کاجیکا دو ساله بود عده‌ای قصد ربودن او را داشتند که با مقاومت مادرش روبرو شدند. مادر کاجیکا در آن حادثه جان سپرد و هری برای محافظت از تنها فرزندش او را به جزیره‌ای دورافتاده فرستاد تا در آرامش و امنیت بزرگ شود. تنها دوست کاجیکا در آن جزیره، پلنگی نقره‌ای به نام مصطفی و پسری چینی به نام لی رن بود که سالی دو سه بار به دیدارش می‌آمد. کاجیکا در چهارده سالگی به نزد پدر فراخوانده شد تا در بازی‌ای که تدارک دیده شده شرکت کند. در این بازی هری سه نامزد برای همسری دخترش برگزیده. هیچ کدام از نامزدها از انتخاب شدنشان مطلع نیستند و به کاجیکا نیز هیچ گونه اطلاعاتی در مورد نامزدها داده نمی‌شود، به جز اینکه تک تک آنها جذابیت خیره‌کننده و افسون‌گری دارند. داستان انیمه “شکوفایی جوانی” درباره عشق‌ ناب، شور و شوق جوانی، دوستی‌های اصیل، روابط خانوادگی و توطئه‌های سیاسی ست. سختی سرنوشت کاجیکا واقعی ست، خطراتی که زندگی کاجیکا را تهدید می‌کنند اجتناب‌ناپذیرند و این بازی شوهر یابی تنها یک بازی ساده و پیش پا افتاده نیست. هری باید برای محافظت از دخترش و قبل از آشکار شدن راز بزرگ کاجیکا، همسری مطمئن برای او پیدا کند… رازی که حتی خود کاجیکا از آن بی‌خبر است…

یک شاهزاده خانم بدجنس که همه چیزش را به خاطر رفتار احمقانه اش و یک بیماری همه گیر از دست داده بود، به زمان قبل از وقوع آن اتفاق بازگردانده می شود. اکنون او آرزو می کند که برای محافظت از خانواده و پادشاهی خود به فرد بهتری تبدیل شود.

بعد از این که یک گولم یک دختر جوان را در جنگل تحت حفاظتش پیدا می کند، این دو برای یافتن انسان های دیگر، که تا مرز انقراض پیش رفته اند، سفری را آغاز می کنند.

مبارزان مختلف تاریخی از زمان های مختلف احضار می شوند تا با سرنوشت جهان در تعادل با یکدیگر جنگ کنند.

این داستان درباره برادران «کیریهارا»ست که بدلیل داشتن قدرت های ماورا طبیعی از کودکی در یک مرکز علمی امن زندانی شده بودند. پس از عبور از موانعی که قدرت هایشان را مختل کرده بود موفق به فرار شدند. این داستان بر روی برادران «کوروکی» نیز تمرکز میکند، برادرانی که در تلاشند برادران «کیریهیرا» را تعقیب کنند.

در پاییز سال سوم و آخر مدرسه راهنمایی، هاجیمه آئونو، یک اعجوبه ویولن، به دلایل شخصی خود، نواختن ویولن را متوقف کرد. اما در همان سال بود که با دختری آشنا شد که به او در مورد دبیرستانی با یک ...

داستان درباره سیشو هاندا است که با سن کمش یک حرفه ای است. هنگامی که متصدی مسن یک نمایشگاه، از هنر خط او انتقاد می کند، سیشو عصبانی می شود و به او مشت می زند. به همین دلیل، پدرش او را به جزیره گوتو، در نزدیکی کیوشو می فرستد. اما در جزیره اتفاقاتی فراتر از انتظار سیشو رخ می دهد ...

ساتان، خدای شیاطین است، اما فقط یک چیز هست که او ندارد، و اون ماده ایست که در جهان انسان ها وجود دارد که باعث بیشتر شدن قدرتش می شود!! به همین هدف، او رین را بوجود می آورد، اما این پسر، بچه یک انسان نیز هست...

کورونو در همین حین که با هیولاهای مهاجم مبارزه می‌کند ، دوستش ریکا را نیز نجات می‌دهد. اما خودش زمان مبارزه با فرمانده‌ی آنها کشته می‌شود. ریکا و هم تیمی‌های بازمانده‌اش به پایگاه منتقل می‌شوند تا…

یک هفته قبل از کریسمس، کیون در دنیایی از خواب بیدار می شود که در آن تیپ SOS وجود ندارد. میکورو و یوکی او را نمی شناسند و به نظر می رسد هاروهی و ایتسوکی ناپدید شده اند.

بشریت، دشمنان بیگانه و گودزیلا وارد آخرین بازی‌ شان می‌شوند.

بعد از فهمیدن اینکه پرورشگاهش به علت فشار مالی در معرض بسته شدن بود، فین که آزادانه توی خیابون ها زندگی میکرد، به یک کازینو رفت که پول زیادی به دست بیاره. با این حال، هیچی نمیتونست فین رو برای کابوسی که انتظارش رو میکشید، آماده کنه...

داستان در مورد شخصی با نام ” یاتو ” است که یک خدای کوچک در میان ژاپنی هاست و خود را خدمتگذار مردم میخواند و میخواهد روزی میلیون ها انسان به فرقه ی او روی آورند با اینکه او حتی معبدی نیز برای خود ندارد. او روزگارش را با شرخری برای پنج ین میگذارند تا برای سلاح انسان مانندش و خودش لقمه ای نان فراهم کند. وقتی که روزگار یاتو با تیرگی در حال سپری شدن است، دست سرنوشت اورا سمت دختری دبیرستانی به اسم ” هیوری ایکی ” میکشاند که یاتو را از تصادف نجات میدهد و خودش به جای او با ماشین برخورد میکند. هیوری زنده میماند ولی تصادف باعث شده که روحش ناپایدار باشد و از بدنش خارج شود ...

داستان خانواده جوستار که دارای قدرت روانی شدیدی هستند و ماجراهایی که هر یک از اعضا در طول زندگی خود با آن روبرو می شوند.

کوبایاشی سان یه خانوم تنهاست که توی یه آپارتمون یه زندگی کارمندی ساده و چرت و بی خودی داره. روزها همینطور در پی هم در میگذرند تا اینکه یهویی یکی ظاهر میشه که اصرار به زندگی کردن با اونُ داره! حالا این “یکی” چه مرگشه؟ چی میگه؟ ظاهرا کوبایاشی سانِ قصه ما جونشون رو نجات داده و ایشون هم قصد جبران این موهم رو دارند. “یکی” داستان ما هر کاری برای کوبایاشی سان از دستش بر میاد انجام میده ، ولی خب همه چیز طبق برنامه پیش نمیره… تا هنوز یادم نرفته بگم که همون “یکی” قصه ما هم یه تخته‌ش کمه و هم یه اژدهاست که به شکل آدم در اومده! اینجاست که زندگی ساده و چرت خانوم ما دست خوش تغییراتی شگرف میشه…