یک شهر کوچک نروژی زمستان های گرم و بارندگی های شدیدی را تجربه می کند. به نظر می رسد که این شهر به سمت رگناروک پیش می رود مگر این که کسی در زمان مشخصی مداخله کند...
طبق چیزایی که خوندم ثور تو قسمت اخر با چیزی که ازش میترسید خودشو رو به رو کرد و اگه دقت کرده باشی همیشه تو سریال وقتی حرف از جنگ میشد یکی پیدا میشد که بگه شاید تو ذهنت این اتفاق میوفته یا توهم میزنی در اصل این اتفاق نیوفتاد و ثور فقط تصورش کرد اگه اتفاق بیوفته چی میشه چون برا خود منم سوال بود رفتم یکم دربارش خوندم از چت جی بی تی هم پرسیدم