فصل ۴ خوب بود شکی نیست که از بعد از۲ یه مقدار افت کرد ولی نه طوری که غیر قابل تحمل باشه این فصل کلا خیلی سکانس کمدی نداشت
اما همچنان جذاب و قوی بود مخصوصا اپیزود عروسی
از ایراداتش میشه به فرنزی فک اشاره کرد که از فصل ۲ ناتالی داره بهش فحش میده و معلوم نیست چرا
و الان که کاراکتر مسخره از آب دراومده و معلوم میشه دعواشون هم سر یه چیز احمقانه است که اونم قابل باور نیست
این ایرادیه که که متاسفانه کیفیت سریال رو میاره پایین فقط به قیمت اینکه چندتا سکانس کمدی دعوا اضافه کنن که کل بخش کمدی این سریال رو دعوا هاشه
دوست دختر تد هم که کلا از غیب ظاهر شد بعد چندتا سکانس اختصاصی باهم دارن
درضمن من هنوز نفهمیدم کلر با برزاتو ها کلا چه نسبتی داره
کاراکتر پردازی مادر کارم این فصل عالی ظاهر شد و بقیه کاراکتر ها هم همینطور
درکل این فصل خیلی جذاب بود اما بعضی جاها ریتم کندی داشت و یه مقداری حوصله سربر
از فصل اول این سریال رو دنبال کردم و قطعا یه اثر با ارزش و خلاقه اما فصل چهار رو تا اینجا (قسمت هفت) نپسندیدم ، سرعت و ریتم سه فصل قبل رو نداره که تا حدودی قابل پیش بینی هست چون تقریبا طرح کلی روایت شده و شخصیت ها بعد از چالش های شدید گذشته به قرار نسبی رسیدن … ولی در کل فصل چهار از لحاظ فیلمنامه به نظرم ضعیف شده ، کمی دور از واقعیت و بیشتر شعاری
تا قسمت آخر فصل چهار نظرم رو بصورت امتیاز ۱ الی 10 میگم و دلیل برای امتیازی که دادم هم بیان میکنم.
اول : داستان 1 از 10 دلیل : یگ داستان کلیشه ای و بسیار تکراری درباره یک اجتماع کوچیک از دوستان /فامیل که حول محور سرگذشت و زمان حال شخصیت های داستان میچرخه .
دوم : لوکیشن ها / فضاهای فیلمبرداری و صحنه ها : 2 از 10 کل سریال در باره یک رستوران شکست خورده فامیلی و یک خونه پر از جنگ و دعوا و فوحش و دروغ و طعنه کنایه . پیاده رو های تاریک
سوم : ایفای نقش بازیگران 8 از 10 دلیل : درسته همچین فیلم ها و سریال هایی با چنین محیط و موضوعی خیییییلی زیاد هست و موضوعی کاملا تکراری و ایفاهای تکراری از بازیگران میبینیم(مثلا کارمن یا مادرش دونا یا ریچی ) ولی بازیگران به خوبی حس بدبختی و بلاتکلیفی و گیجی و درموندگی دپرس بودن رو به نمایش میگذارن و بنظر من تنها دلیل انتخاب این بازیگران برای این نقش ها این هست که همه اونها در واقع خودشون هستن یعنی دقیقاْ همین مشکلات رو در زندگی واقعی به نوعی دیگر دارن .برای مثال 5 دقیقه به دیالوگ ها میمیک صورت و اکشن دونا (مادر کارمن ) نگاه کنین تا از دنیا متنفر بشین .کلا میکاپ و دیکور سریال طوری هست که نهایت مشکلات خانوادگی و شغلی یک جامعه کوچک رو نشون بده .یا مثلا کلیر بعنوان دختر جذاب و زیبا چندین بار در طول سریال بهش اشاره میشه ولی کمی دقت کنین میفهمین که این فقط یک کنایه هست . کلیر هیچ چیز زیبایی نداره یعنی کلیر اصلا زیبا نیست و همین تضاد رو کارگردان با کلوز آپ های پشت سرهم و میکاپ زشت کلیر دم به دیقه میکوبه تو سر مخاطب .یا مثلا شخصیت مایکل که یک آدم سایکو بددهن و معتاد و لوزر بوده که خودکشی کرده ولی در کل سریال همه ستایشش میکنن !!!
تمام کاراکتر ها مشکلات روانی شدید دارن یکی شکاکه یکی خود کم بین یکی واقعاْ یک لوزر بدرد نخوره یکی عاشق مثل خرکارکردن هست و یکی هنوزم مونده تو دوران بچگیش با اینکه سیبیل چخماقی داره و سرو صورتش پر از تتو هست یکی هرویین زده و مرده ولی بقیه ستایشش میکنن با اینکه نه شخصیت درستی داشته و نه اخلاق و نه روابط گرمی با اطرافیانش و کل خاطرات اطرافیانش از خلاصه میشه به یک مهمونی توی عید !!
چهارم : نتیجه کلی : سریالی پراز شکست و نا امیدی و روانپریشی و با ایدهعال های کاملا ضد اجتماع . تضاد های عمدی پر تعداد که کارگردان بخوبی با هاشون بازی کرده و روح و روان مخاطب رو باهاش رنده میکنه . بنظرم فقط افراد عادی که از مدیا چیزی سرشون نمیشه و نمفهمن رسانه چجوری مغزشون رو دستکاری میکنه این سریال رو دوست دارن و صد البته افراد روانپریش هم بخاطر همزاد پنداری به این سریال علاقه نشون میدن . بین تمام بازیگران یک نفر آدم نرمال وجود نداره
شخصیت سازی این سریال شاهکاره، میتونه حس کارکتر ها رو با صحنه و اهنگ و دیالوگ های مفهومی به بهترین شکل نمایش بده جوری که احساسات کارکتر رو توی اون صحنه عمیقا درک میکنید
با بغض هر کارکتر بغض میکنید، با ذوقشون ذوق میکنید، با خنده و خوشحالیشون میخندین و هردفعه که مشکلی براشون پیش میاد اون استرسشون رو عمیقا حس میکنید
یه چیز جالب راجب سریال اینه که مثل زندگی واقعیه، خیلی از بازیگرا مخصوصا فرعی ها شخصیت واقعیشون رو توی سریال اوردن و این حس صمیمیت احساسی رو بین بیننده و بازیگر رو حتی بیشتر هم میکنه
من میتونم هرج و مرج و حس واقعی بودن این سریال رو به shameless تشبیه کنم ولی با کمدی کمتر و شخصیت سازی بیشتر (از خفن بودن بازیگرای اصلی هم نگم براتون)
حوصله سر بر و سطحی؛ اینکه در کنار موضوعات رستوران داری و حرفه آشپزی به موضوعات روانشناسی و ارتباط آدم ها می پردازه خوبه اما دیگه شور قضیه رو در آورده! پیام خاصی نداره! و پر از هرج و مرج است این سریال. ارزش دیدن نداره به نظرم.
بسیار موافقم باهات . ۴ فصل گذشته هنوز شخصیت ها با تروما هاشون دارن دست و پا میزنن . یه قدم برای پیشرفت رستوران تو این فصل بر نداشتند یه نواوری جدید برای بهتر کردن رستوران ندیدیم . ۴ فصل گذشته هنوز کارمن همون گلگر سریال شیملس عه . یه تو سری خور لوزر که اونجایی که باید باشه نیست و جا میزنه . ۴ فصل گذشته هنوز کارمن یه تصمیم درست حسابی نگرفته که نشون بده شخصیتش رشد کرده و از گذشتش درس گرفته . ۴ فصل گذشته هنوز ناتالی ادم نشده و همون کینه ای که بوده هست و این رو سر داد و بیداد های مزخرفش با فرانسیس دیدیم . دوستان میگن ساید روانشناسی و شخصیت کاراکتر های این سریال خیلی تاثیر گذاره ولی من به جز یه سری سناریوهای کلیشه ای و تکراری چیزی ندیدم: کارمن: پسری که فکر میکنه توانایی هاش کافی نیست به خودش اعتقاد نداره . نمیتونه یه رابطه پایدار با عشقش داشته باشه چون فکر میکنه به اندازه کافی خوب نیست . سیگار زیاد میکشه نسبتا درونگراست . با مرگ برادرش کنار نیومده. ریچی: اونم یه لوزر بدبخته که هنوز با طلاق زن سابقش کنار نیومده .
این سناریو ها رو هزاااااربار دیدیم و هنوز تو فصل ۴ شاهدش هستیم . قطعا فصل ۴ بخوبی فصل ۱ نبوده و شما میتونید روند نزولی این سریال رو از نمره راتن تومیتوز اون هم مشاهده کنید
اما همچنان جذاب و قوی بود مخصوصا اپیزود عروسی
از ایراداتش میشه به فرنزی فک اشاره کرد که از فصل ۲ ناتالی داره بهش فحش میده و معلوم نیست چرا
و الان که کاراکتر مسخره از آب دراومده و معلوم میشه دعواشون هم سر یه چیز احمقانه است که اونم قابل باور نیست
این ایرادیه که که متاسفانه کیفیت سریال رو میاره پایین فقط به قیمت اینکه چندتا سکانس کمدی دعوا اضافه کنن که کل بخش کمدی این سریال رو دعوا هاشه
دوست دختر تد هم که کلا از غیب ظاهر شد بعد چندتا سکانس اختصاصی باهم دارن
درضمن من هنوز نفهمیدم کلر با برزاتو ها کلا چه نسبتی داره
کاراکتر پردازی مادر کارم این فصل عالی ظاهر شد و بقیه کاراکتر ها هم همینطور
درکل این فصل خیلی جذاب بود اما بعضی جاها ریتم کندی داشت و یه مقداری حوصله سربر
اول : داستان 1 از 10 دلیل : یگ داستان کلیشه ای و بسیار تکراری درباره یک اجتماع کوچیک از دوستان /فامیل که حول محور سرگذشت و زمان حال شخصیت های داستان میچرخه .
دوم : لوکیشن ها / فضاهای فیلمبرداری و صحنه ها : 2 از 10 کل سریال در باره یک رستوران شکست خورده فامیلی و یک خونه پر از جنگ و دعوا و فوحش و دروغ و طعنه کنایه . پیاده رو های تاریک
سوم : ایفای نقش بازیگران 8 از 10 دلیل : درسته همچین فیلم ها و سریال هایی با چنین محیط و موضوعی خیییییلی زیاد هست و موضوعی کاملا تکراری و ایفاهای تکراری از بازیگران میبینیم(مثلا کارمن یا مادرش دونا یا ریچی ) ولی بازیگران به خوبی حس بدبختی و بلاتکلیفی و گیجی و درموندگی دپرس بودن رو به نمایش میگذارن و بنظر من تنها دلیل انتخاب این بازیگران برای این نقش ها این هست که همه اونها در واقع خودشون هستن یعنی دقیقاْ همین مشکلات رو در زندگی واقعی به نوعی دیگر دارن .برای مثال 5 دقیقه به دیالوگ ها میمیک صورت و اکشن دونا (مادر کارمن ) نگاه کنین تا از دنیا متنفر بشین .کلا میکاپ و دیکور سریال طوری هست که نهایت مشکلات خانوادگی و شغلی یک جامعه کوچک رو نشون بده .یا مثلا کلیر بعنوان دختر جذاب و زیبا چندین بار در طول سریال بهش اشاره میشه ولی کمی دقت کنین میفهمین که این فقط یک کنایه هست . کلیر هیچ چیز زیبایی نداره یعنی کلیر اصلا زیبا نیست و همین تضاد رو کارگردان با کلوز آپ های پشت سرهم و میکاپ زشت کلیر دم به دیقه میکوبه تو سر مخاطب .یا مثلا شخصیت مایکل که یک آدم سایکو بددهن و معتاد و لوزر بوده که خودکشی کرده ولی در کل سریال همه ستایشش میکنن !!!
تمام کاراکتر ها مشکلات روانی شدید دارن یکی شکاکه یکی خود کم بین یکی واقعاْ یک لوزر بدرد نخوره یکی عاشق مثل خرکارکردن هست و یکی هنوزم مونده تو دوران بچگیش با اینکه سیبیل چخماقی داره و سرو صورتش پر از تتو هست یکی هرویین زده و مرده ولی بقیه ستایشش میکنن با اینکه نه شخصیت درستی داشته و نه اخلاق و نه روابط گرمی با اطرافیانش و کل خاطرات اطرافیانش از خلاصه میشه به یک مهمونی توی عید !!
چهارم : نتیجه کلی : سریالی پراز شکست و نا امیدی و روانپریشی و با ایدهعال های کاملا ضد اجتماع . تضاد های عمدی پر تعداد که کارگردان بخوبی با هاشون بازی کرده و روح و روان مخاطب رو باهاش رنده میکنه . بنظرم فقط افراد عادی که از مدیا چیزی سرشون نمیشه و نمفهمن رسانه چجوری مغزشون رو دستکاری میکنه این سریال رو دوست دارن و صد البته افراد روانپریش هم بخاطر همزاد پنداری به این سریال علاقه نشون میدن . بین تمام بازیگران یک نفر آدم نرمال وجود نداره
با بغض هر کارکتر بغض میکنید، با ذوقشون ذوق میکنید، با خنده و خوشحالیشون میخندین و هردفعه که مشکلی براشون پیش میاد اون استرسشون رو عمیقا حس میکنید
یه چیز جالب راجب سریال اینه که مثل زندگی واقعیه، خیلی از بازیگرا مخصوصا فرعی ها شخصیت واقعیشون رو توی سریال اوردن و این حس صمیمیت احساسی رو بین بیننده و بازیگر رو حتی بیشتر هم میکنه
من میتونم هرج و مرج و حس واقعی بودن این سریال رو به shameless تشبیه کنم ولی با کمدی کمتر و شخصیت سازی بیشتر (از خفن بودن بازیگرای اصلی هم نگم براتون)
این سناریو ها رو هزاااااربار دیدیم و هنوز تو فصل ۴ شاهدش هستیم . قطعا فصل ۴ بخوبی فصل ۱ نبوده و شما میتونید روند نزولی این سریال رو از نمره راتن تومیتوز اون هم مشاهده کنید